جدول جو
جدول جو

معنی گاو دوشا - جستجوی لغت در جدول جو

گاو دوشا(وِ)
گاو شیرده. گاوی که بسیار شیر دهد:
گاو دوشای عمر او ندهد
زین پس از خشکسال حادثه شیر.
انوری.
گاو دوشای عمر بدخواهش
برۀ خوان شیر گردون باد.
ابوالفرج رونی.
امروز گویند گاو دوشابه همان معنی است. یعنی معاش و گذرانش بی عوض از کیسۀ او باشد. (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به گاو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاودوش
تصویر گاودوش
ظرفی که در آن شیر گاو را می دوشند، گاویش، کاویش، کویش، کویشه، دوشه
فرهنگ فارسی عمید
(وِ دَرْ)
گاو بحری:
گاو فلکی چو گاو دریا
گوهر به گلو در از ثریا.
نظامی.
رجوع به گاو بحری شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از اسیوند هفت لنگ بختیاری، (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(شَ/ شِ)
ظرفی باشد که در آن شیر دوشند. (برهان). محلب. علبه. ملبن. (منتهی الارب) :
خصم خر تو چو گاودوشه
از فاقه دو دست بر سرآمد.
حکیم روحی (از جهانگیری).
... عمر بن الخطاب فعلق الهلالین المحمولین الیه من فتح المدائن مع الگاودوشه. (الجماهر بیرونی چ دکن ص 67)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 18 هزارگزی جنوب فریمان سر راه مالرو عمومی فریمان به شهرنو، کوهستانی، هوا معتدل، دارای 262 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ظرفی باشد سر آن گشاده و بن آن تنگ که شیر گاومیش و گاو در آن دوشند و آن را به عربی علبه و محلب خوانند، و طغار دیوارۀ بلندی را نیز گفته اند که لوله یا ناوی مانند جرغتو داشته باشد، گاودوشه، (برهان)، ظرفی است که آنرا دوشه نیز گفته اند، (آنندراج)، آنین، گویس، گاویش، گویشه، تغار، گویسه، شیردوشه، گودوش:
وی گفت بخنده اشرف خورازن
ای لاک دهانت گاودوش کس من
بسیار بگاه خنده مگشای دهن
بی تیغ مبادا سرت افتد از تن،
؟ (از جهانگیری)،
،
دوشندۀ گاو، آنکه گاو دوشد
لغت نامه دهخدا
(زَ بَزَ تَ)
مثل گاو دوشای کسی بودن، رجوع به گاو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو دوشه
تصویر گاو دوشه
گاو دوش: خصم خر تو چو گاو دوشه از فاقه دو دست برسر آمد. (روحی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو گوش
تصویر گاو گوش
آنکه پره و لاله گوشش بسوی روی خمیده بود آویخته گوش سست گوش
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی است که یک سر آن گشاده و ته آن تنگ باشد و در آن شیر گاو و گاومیش دوشند علبه محلب، تغار دیواره بلندی که لوله یا ناوی مانند جرغتو داشته باشد، آنکه گاو را دوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودوش
تصویر گاودوش
ظرفی سرگشاده که شیر گاومیش و گاو را در آن دوشند
فرهنگ فارسی معین
نام قسمتی از زمینهای کشاورزی دشت سر از بخش مرکزی شهرستان
فرهنگ گویش مازندرانی